سايه بون

کاش می شد همه بر گردیم به دنیای وبلاگیمون 

چقدر خاک خوردی عزیزکم؟

 

سايه بون...

جدیدن ها هروقت میخواهم بنویسم بغضی عجیب مثل این موج های خانه خراب کن دریا توی گلویم راه را سد  میکند دیروز برای دانشگاه ناهار رزرو کرده بودم یک ربع به نه بیدار شدم هی ضرب و تقسیم کردم حجم نخواستن و نتوانستنم را سبک سنگین کردم دیدم نه واقعا تحملش را ندارم ظهر که نماز خواندم میروم ظهر نمازم را خواندم راه افتادم مترو خلوت بود و آن حجم استرس و تنش هفت صبح را نداشت نه نگران لگد کردن پای کسی بودن نه گیر سايه بون...ادامه مطلب

دلم یک نردبان بلند میخواهد!تا آسمانت خدا... ختم به خیر فایل های آموزش زبان ترکی  جلویم باز است بعدش میخواهم بروم سراغ عربی اگر قرار شدم موازنه بخوانمدلم میخواهد امروز پاک شود تک تک ثانیه هایشنمیدانم خوب است یا بد است که هر فیلمی که می بینم دیالوگ هایشهر کتابی و جمله هایشهر آدمی و حرف هایش توی ذهنم قشنگ نقش می بنددمن دلم میخواهد از خواب بیدار شوم و ببینم امروز یک خواب نه چندان راحت و شیرین بیش نبود سايه بون...ادامه مطلب

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

سايه بون...

شب تولدم مي نويسم 

خدا نكنه هيشوخ بند دلتون پاره شه

حسرر بخورين و پرت شين به دور دورا

و خيلي سخته خيلي خيلي كه همش نخواي به روت بياري

اين كه ديگه از خيلي چيزا محروم شدي

خدا نكنه بند دل آدم پاره شه...

خدايا

خدايا

سايه بون...

 و از آن آبان به بعد من هر روز اشک ریختم بی وقفه

اشک ریختم که تمام شوم

و من لا به لای ذهن آدم ها گم شدم

و الان هیچ بارقه ی امیدی نیست

خدایا تو

من را فراموش کردی که من لحظه ای گریه ام قطع نمی شود نه؟

سايه بون...

یکی از قشنگترین لحظه های زندگی لحظه ایه که ببینی نتیجه تلاشتو

حس کنی که ته تلاشت داری می کنی و کم نمیذاری

لبخند بزنی به خستگی هات

وقت نداشته باشی سرتو بخارونی

میخوام به خاطر یک لحظه از امسال هم تاسف نخورم

و دیگه  اشتباه نکنم!

 

سايه بون...

راستش میخواهم بی دغدغه تست های شیمی خیال کنم و هی خیال کنم و باکم نباشد که چرخ زندگی چطور می چرخد

بیشتر از اینکه دلم بخواهد به آینده فکر کنم و هی دستم یخ کند و پایم بلرزد میخواهم با یادآوری تمام لبخندهای نوجوانی و خاطراتم روحیه بگیرم و در حال قدم بردارم

و آنقدر روحیه داشته باشم که جوانی پیرم نکند ولی باتجربه بارم بیاورد

***

سايه بون...

خودم را لابه لای کتاب ها گم و گور میکنم درس ها را دانه دانه رد میکنم گاهی حوصله ام نمی کشد و چشمانم خسته میشوند و میخواهم سرم را بگذارم روی میز و تخت بخوابم

امروز یک لیوان شربت آب لیمو با کلی یخ درست کردم و گذاشتم کنار دستم تا هر وقت حوصله ام نکشید سر بکشم و جگرم حال بیاید

تازگی ها انگار پرده ای جلوی دلم را گرفته

انگار غباری رئیش را پوشانده میترسم دلیلش دور شدن باشد از رسیدن به علت میترسم

 

سايه بون...

287 روز

برق و باد

سايه بون...